۲۳/ ارديبهشت/ ۱۴۰۴ | ۱۲:۱۲
۱۱:۵۳ ۱۳۹۷/۰۵/۰۷

مادرمقاوم وصبورشهرفریدونکنار ، دعوت حضرت حق را لبیک گفت.

کد خبر : ۱۴۴۲۳
نویسنده :

مادرمقاوم وصبورشهر فریدونکنار و افتخاردیارعلویان(استان مازندران) خانم شهربانوثمنی همسرشهید بزرگوار مشهدی نوروزعلی یزدان خواه ومادرشهیدان طوبی ،خدیجه،قربانعلیو رحیم بود،دعوت حضرت حق را لبیک گفت. شهید مشهدی علی نوروز یزدان خواه، قبل ازپیروزی انقلاب یک بقالی ساده درفریدونکنارمازندران داشت وازاین طریق امرارمعاش می کرد،روزی برای شرکت درتظاهرات مردمی برعلیه رژیم شاه درحال خارج شدن ازمنزل بودکه دختر کوچک یازده ساله او "طوبی" می گوید" بابا من هم میام" پدرراضی می شودتاطوبی رابه همراه خودببرد، درهمین لحظه مادرطوبی(شهربانو) که درگوشه حیاط منزل ،مشغول شستن لباس ها بود می گوید" طوبی حالا که می خواهی بروی پس خدیجه را هم باخودت ببر" ولحظاتی بعد خدیجه یکسال و نیمه باچادرنماز برپشت طوبی بسته می شود ودو دخترهمراه پدرراهی تظاهرات می شوند، چیزی نمی گذرد که دژخیمان رژیم منحوس پهلوی باگاز اشک آور و تیراندازی به مردم حمله می کنند، دراین حین طوبی که پدر را درانبوه فشار جمعیت مردم هراسان گم کرده بود درحالی که خدیجه رابردوش داشت بسوی کوچه بن بستی می گریزد و وقتی درب چوبی خانه انتهای کوچه را باز می بیند وحشت زده ومضطرب درپشت آن پناه می گیرد غافل ازاینکه سربازی دژخیم ازماموران سرکوبگر شاه باوجود دیدن این اطفال بیگناه دستش را برروی ماشه تفنگ ژ۳ گذاشته وبسوی طوبی وخدیجه نشانه می رود، گلوله ژ۳ از درب نازک چوبی عبور می کند وهمزمان با شکافتن قلب طوبی، خدیجه را هم به شهادت می رساند، انقلاب اسلامی به پیروزی می رسد و قاتل این دوطفل بیگناه شناسایی ودردادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم وپس ازآن درآستانه اعدام ،مشهدی نوروزعلی براساس رافت اسلامی وبزرگواری خود، قاتل فرزندانش را عفو می کند، چیزی نمی گذرد که جنگ شروع می شود، مشهدی نوروزعلی به همراه دوپسر جوان رعنایش راهی جبهه شده ودرگردانی سازماندهی می شوند، ازقضا آن جوان قاتل که اکنون به برکت رافت اسلامی وانسانی مشهدی نوروزعلی از مرگ رسته بود پس ازتوبه برای جبران مافات به صورت داوطلب به جبهه می آید ودقیقا درهمان گردانی سازماندهی می شود که مشهدی نوروزعلی و پسرانش سازماندهی شده اند!!  طبیعی است شرم وخجالت درهرمرحله از مواجه شدن با مشهدی نوروزعلی وپسرانش همواره جوان تائب را آزرده می ساخت، اما مشهدی نوروزعلی همواره اورا دلداری می داد و بابزرگواری به او می گفت" پسر جان چرا ناراحتی وخجالت می کشی تو الان جزئی از لشکر اسلام هستی!خجالت نکش!!" روزها وشب ها می گذرد شب عملیات کربلای چهارفرا می رسد،مشهدی نوروزعلی ودوپسر دلیرش مهیای نبرد جانانه با کفاربعثی وصدامی می شوند، اما فرمانده بابصیرت آنان شهید حاج حسین بصیر ودیگرفرماندهان حاضردرقرارگاه لشکرخط شکن ۲۵ کربلا، ابتداء از مشهدی نوروز علی تقاضا می کنند آن شب رادرقرارگاه ودرنزد فرماندهان بماند، چرا که او دوفرزند خردسال خودرا درجریان انقلاب تقدیم درگاه الهی نموده است واکنون هم دو جوان رعنای او آماده شهادت وجانبازی اند پس دیگر تکلیفی ندارد که خودش رابه خطر بیاندازد،اما پیرمرد باغرور خاصی نمی پذیرد ودرپاسخ فرماندهان می گوید" اگر پسرانم امشب به خط دشمن می زنند آنها به تکلیف خودشان عمل می کنند، ولی من تکلیفم جداست وباید به تکلیف خودم عمل کنم!! اصرار فرماندهان برای نرفتن مشهدی نوروزعلی به خط مقدم بجایی نمی رسد وسرانجام فرماندهان باواسطه قراردادن فرزندان مشهدی نوروزعلی، اورا مجاب می کنند که برای شرکت افراد خانواده یزدانخواه قرعه کشی صورت بگیرد، پیرمردبا کراهت تن به قرعه کشی می دهد ولی وقتی متوجه می شود در قرعه کشی طوری عمل شده که او ازفیض شهادت محروم شود ناراحت ومعترض می شود وسرانجام همگی درعملیات کربلای ۴ شرکت می کنند . درآن شب وی ویکی ازپسرانش به شهادت می رسند وتاسالها مفقودالاثر می مانند، وپسردیگرنیزبافاصله کوتاهی درعملیات دیگری به شهادت می رسد، امروز مردم قدرشناس فریدونکنار مادری را تاعرش بدرقه کردند که درطول سال های جنگ وپس ازآن صبورانه وبدون چشمداشتی مایه امید همه مردم شهر وبویژه خانواده های معظم شهداء وهمچنین الگویی برای دختران جوان این مرز وبوم بوده وخواهد بود وخاطره عجیبی که این مادر نقل می کرد این نکته بود که مشهدی نوروزعلی هروقت ازجبهه با من تماس تلفنی می گرفت به من می گفت: شهربانو اگر یک روز فلانی رو(قاتل طوبی وخدیجه رو) نبینم احساس دلتنگی می کنم!!! الله اکبر از این عظمت روح وبزرگواری، نثار ارواح ملکوتی خانواده اسطوره ای یزدانخواه که براستی جز رضایت یزدان پاک چیزی نخواستند صلوات وفاتحه ای نثار فرمایید.  
لینک کپی شد